داستان حضرت موسی در قرآن مبین
رامسس دوم که یکی از فرعونیان زمان بود پادشاه مصر بود و ادعای خدایی داشت
و ظلم و ستم او بحدی بود که تصور نتوان کرد یکی از ستم های او شکنجه مردم
(بی گناه یا گناهکار) بود آنچنانکه در قرآن فرموده:
(شما را سختشكنجه مىكردند پسران شما را سر مىبريدند و زنهايتان را زنده مىگذاشتند)
آیه ۴۹ سوره ۲ و آیه ۱۴۱ سوره ۷ وآیه ۶ سوره ۱۴
و همچنین در قرآن آمده
که فرعون دستور میداد تا دست و پای مجرمان را بر خلاف یکدیگر قطع نمایند
آیه ۱۲۴ سوره ۷ و آیه ۷۱ سوره ۲۰ وآیه ۴۹ سوره ۲۶
یا عده بسیاری را زنده در آتش میسوزاندند
زمانی که مقدر شد تا که موسی پا به جهان نهد تا ظلم و ستم چها صد ساله فرعونیان را بر چیند
فرعون در عالم خواب دید آتشى از اطراف شام شعله ور شده و زبانه مى کشد
و به طرف مصر مى آید و به خانه هاى قبطیان (اشراف و مستکبران)مى افتد
و همه آن خانه را مى سوزاند و سپس کاخها و باغها و تالارهاى آنها را فرا مى گیرد
و همه را به خاکستر و دود تبدیل مى نماید.
فرعون در حالى که بسیار وحشتزده شده بود از خواب برخاست
و در غم و اندوه فرو رفت . ساحران ، کاهنان و دانشمندان معبران خواب را
به حضور طلبید و به آنها گفت : ((تعبیرخواب من چیست )) .
یکى از آنها گفت : (( چنین به نظر مى رسد که به زودى نوزادى از بنى اسرائیل
(سبطیان که همان مستضعفین و بردگان بودند) به دنیا مى آید و واژگونى
تخت و تاج فرعون و نابودى فرعونیان به دست او انجام مى شود))
بگفتند :مادری در این حوالی کودکی زاد
که تخت پادشاهی را دهد باد
فرعون دو دستور صادر کرد اول اینکه تمام مردان و زنان را از یکدیگر جدا کنند
و دوم اینکه هر کودکی از امروز تا نه ماه آینده بدنیا آمد نابود گردد هامان که وزیر فرعون بود
به سربازان دستور داد
به هر کوی و به برزن کودکی دیدید
بگیرید و سر کودک ببرید
خانه به خانه جستجو آغاز شدو تمام نوزادان پسر را از دم تیغ گذراندند. زنی به نام یوکابد
در همانروز به موسی بار دار شد
و بارداری خود را نه ماه از مردم پنهان داشت تا اینکه موسی بدنیا آمد
و به مادر موسی وحی شد (( و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير ده و
چون بر او بيمناك شدى او را در نيل بينداز و مترس و اندوه مدار
كه ما او را به تو بازمىگردانيم و از پیامبرانش قرار مىدهيم))
((آیه ۷ سوره ۲۸ و آیه ۲۹ سوره ۲۰))
یوکابد مادر موسی ز ترس از جان فرزند
نهاد در صندوقی موسی و در دریا بیفکند
خداوند باد و موجی را بیاراست
و رفت صندوق به آنجا یی که میخواست
موسی خواهری داشت با نام مریم که او نیز در کاخ فرعون ندیمه بود و البته پدر موسی نیز هارون نام داشت در کاخ فرعون از سربازان و نگهبانان کاخ بود وقتی مادر موسی اورا در صندوق نهاد و در دریا افکند به مریم گفت از دور صندوق را زیر نظر داشته باش و بنگر که صندوق به کجا میرود
((و به خواهر [موسى] گفت از پى او برو پس او را از دور ديد
در حالى كه آنان متوجه نبودند))
آیه ۴۰ سوره ۲۰ و آیه ۱۱ سوره ۲۸
تا اینکه صندوق به محوطه ای که بعنوان استخر کاخ از آن استفاده میکردند رسید و آسیه همسر فرعون که در حال استحمام بود چشمش به صندوق خورد و گفت تا ندیمه ها او را از آب گرفتند
چو چشم آسیه بر کودک افتاد
خداوند مهر او را بر دل انداخت
چو چند ساعت گذشت کودک غذا خواست
خداوند هم زشیر مادران کاست
تمام مادرانی را که فرزندانشان را کشته بودند جمع کردند ولی خداوند که وعده آغوش فرزند را به مادر داده بود شیر تمام آنها را خشکانید
زشیر هیچکدام از مادران شیری ننوشید
چنان گویی که خون کودکان در سینه جوشید.
ادامه دارد
نویسنده:سیــــروس مجللی
داستانهای دیگر در قرآن مبین
داستان سر بریدن گاو به دستور خداوند
گفتا که ای بنده من تو از منی بسوی من خواهی گشت-----------------یکبار اگر توبه کنی بسوی نور خواهی گشت محقق و نویسنده: سیروس مجللی www.quran19.ir