داستان حضرت ابراهیم در قرآن
سوره دو بقره
و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود و وى آن همه را به انجام رسانيد [خدا به او] فرمود من تو را پيشواى مردم قرار دادم [ابراهيم] پرسيد از دودمانم [چطور] فرمود پيمان من به بيدادگران نمىرسد (124) |
و چون خانه [كعبه] را براى مردم محل اجتماع و [جاى] امنى قرار داديم [و فرموديم] در مقام ابراهيم نمازگاهى براى خود اختيار كنيد و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براى طوافكنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه كنيد (125) |
و چون ابراهيم گفت پروردگارا اين [سرزمين] را شهرى امن گردان و مردمش را هر كس از آنان كه به خدا و روز بازپسين ايمان بياورد از فرآوردهها روزى بخش فرمود و[لى] هر كس كفر بورزد اندكى برخوردارش مىكنم سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش [دوزخ] مى كشانم و چه بد سرانجامى است (126) |
و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه [كعبه] را بالا مىبردند [مىگفتند] اى پروردگار ما از ما بپذير كه در حقيقت تو شنواى دانايى (127) |
پروردگارا ما را تسليم [فرمان] خود قرار ده و از نسل ما امتى فرمانبردار خود [پديد آر] و آداب دينى ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشاى كه تويى توبه پذير مهربان (128) |
پروردگارا در ميان آنان فرستادهاى از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزه شان كند زيرا كه تو خود شكست ناپذير حكيمى (129) |
و چه كسى جز آنكه به سبك مغزى گرايد از آيين ابراهيم روى برمى تابد و ما او را در اين دنيا برگزيديم و البته در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود (130) |
هنگامى كه پروردگارش به او فرمود تسليم شو گفت به پروردگار جهانيان تسليم شدم (131) |
و ابراهيم و يعقوب پسران خود را به همان [آيين] سفارش كردند [و هر دو در وصيتشان چنين گفتند] اى پسران من خداوند براى شما اين دين را برگزيد پس البته نبايد جز مسلمان بميريد (132) |
آيا وقتى كه يعقوب را مرگ فرا رسيد حاضر بوديد هنگامى كه به پسران خود گفت پس از من چه را خواهيد پرستيد گفتند معبود تو و معبود پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق معبودى يگانه را مىپرستيم و در برابر او تسليم هستيم (133) |
آن جماعت را روزگار به سر آمد دستاورد آنان براى آنان و دستاورد شما براى شماست و از آنچه آنان مىكرده اند شما بازخواست نخواهيد شد (134) |
و [اهل كتاب] گفتند يهودى يا مسيحى باشيد تا هدايت يابيد بگو نه بلكه [بر] آيين ابراهيم حق گرا [هستم] و وى از مشركان نبود (135)
بگوييد ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل آمده و به آنچه به موسى و عيسى داده شده و به آنچه به همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده ايمان آورده ايم ميان هيچ يك از ايشان فرق نمىگذاريم و در برابر او تسليم هستيم (136) |
پس اگر آنان [هم] به آنچه شما بدان ايمان آوردهايد ايمان آوردند قطعا هدايت شده اند ولى اگر روى برتافتند جز اين نيست كه سر ستيز [و جدايى ] دارند و به زودى خداوند [شر] آنان را از تو كفايتخواهد كرد كه او شنواى داناست (137) |
اين است نگارگرى الهى و كيست خوش نگارتر از خدا و ما او را پرستندگانيم (138) |
بگو آيا درباره خدا با ما بحث و گفتگو مىكنيد با آنكه او پروردگار ما و پروردگار شماست و كردارهاى ما از آن ما و كردارهاى شما از آن شماست و ما براى او اخلاص مىورزيم (139) |
يا مىگوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط [دوازده گانه] يهودى يا نصرانى بودهاند بگو آيا شما بهتر مىدانيد يا خدا و كيست ستمكارتر از آن كس كه شهادتى از خدا را در نزد خويش پوشيده دارد و خدا از آنچه مىكنيد غافل نيست (140) |
آن جماعت را روزگار سپرى شد براى ايشان است آنچه به دست آوردهاند و براى شماست آنچه به دست آوردهايد و از آنچه آنان مىكرده اند شما بازخواست نخواهيد شد (141) |
به زودى مردم كم خرد خواهند گفت چه چيز آنان را از قبله اى كه بر آن بودند رويگردان كرد بگو مشرق و مغرب از آن خداست هر كه را خواهد به راه راست هدايت مىكند (142) |
و بدين گونه شما را امتى ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد و قبلهاى را كه [چندى] بر آن بودى مقرر نكرديم جز براى آنكه كسى را كه از پيامبر پيروى مىكند از آن كس كه از عقيده خود برمىگردد بازشناسيم هر چند [اين كار] جز بر كسانى كه خدا هدايت[شان] كرده سخت گران بود و خدا بر آن نبود كه ايمان شما را ضايع گرداند زيرا خدا [نسبت] به مردم دلسوز و مهربان است (143) |
ما [به هر سو] گردانيدن رويت در آسمان را نيك مىبينيم پس [باش تا] تو را به قبلهاى كه بدان خشنود شوى برگردانيم پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن و هر جا بوديد روى خود را به سوى آن بگردانيد در حقيقت اهل كتاب نيك مىدانند كه اين [تغيير قبله] از جانب پروردگارشان [بجا و] درست است و خدا از آنچه مىكنند غافل نيست (144) |
و اگر هر گونه معجزهاى براى اهل كتاب بياورى [باز] قبله تو را پيروى نمىكنند و تو [نيز] پيرو قبله آنان نيستى و خود آنان پيرو قبله يكديگر نيستند و پس از علمى كه تو را [حاصل] آمده اگر از هوسهاى ايشان پيروى كنى در آن صورت جدا از ستمكاران خواهى بود (145) |
آيا از (حال) آن كس كه چون خدا به او پادشاهى داده بود (و بدان مىنازيد، و) در باره پروردگار خود با ابراهيم محاجّه (مى)كرد، خبر نيافتى؟ آنكاه كه ابراهيم گفت: (پروردگار من همان كسى است كه زنده مىكند و مىميراند.) گفت: (من (هم) زنده مىكنم و (هم) مىميرانم.) ابراهيم گفت: (خدا(ى من) خورشيد را از خاور برمىآورد، تو آن را از باختر برآور.) پس آن كس كه كفر ورزيده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمىكند. (258)
و (ياد كن) آنگاه كه ابراهيم گفت: (پروردگارا، به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده مىكنى؟) فرمود: (مگر ايمان نياوردهاى؟) گفت: (چرا، ولى تا دلم آرامش يابد.) فرمود: (پس، چهار پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان؛ سپس بر هر كوهى پارهاى از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مىآيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است.) (260) |
|
سوره سه آل عمران
به يقين خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است (33)
اى اهل كتاب چرا در باره ابراهيم محاجه مىكنيد با آنكه تورات و انجيل بعد از او نازل شده است آيا تعقل نمىكنيد (65) |
هان شما [اهل كتاب] همانان هستيد كه در باره آنچه نسبت به آن دانشى داشتيد محاجه كرديد پس چرا در مورد چيزى كه بدان دانشى نداريد محاجه مىكنيد با آنكه خدا مىداند و شما نمىدانيد (66) |
ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى بلكه حق گرايى فرمانبردار بود و از مشركان نبود (67) |
در حقيقت نزديكترين مردم به ابراهيم همان كسانى هستند كه او را پيروى كردهاند و [نيز] اين پيامبر و كسانى كه [به آيين او] ايمان آوردهاند و خدا سرور مؤمنان است (68) |
بگو به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده و آنچه به موسى و عيسى و انبياى [ديگر] از جانب پروردگارشان داده شده گرويديم و ميان هيچ يك از آنان فرق نمىگذاريم و ما او را فرمانبرداريم (84)
بگو خدا راست گفت پس از آيين ابراهيم كه حقگرا بود و از مشركان نبود پيروى كنيد (95) |
در حقيقت نخستين خانهاى كه براى [عبادت] مردم نهاده شده همان است كه در مكه است و مبارك و براى جهانيان [مايه] هدايت است (96) |
در آن نشانههايى روشن است [از جمله] مقام ابراهيم است و هر كه در آن درآيد در امان است و براى خدا حج آن خانه بر عهده مردم است [البته بر] كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد و هر كه كفر ورزد يقينا خداوند از جهانيان بىنياز است (97) |
بگو اى اهل كتاب چرا به آيات خدا كفر مىورزيد با آنكه خدا بر آنچه مىكنيد گواه است (98) |
بگو اى اهل كتاب چرا كسى را كه ايمان آورده است از راه خدا بازمىداريد و آن [راه] را كج مىشماريد با آنكه خود [به راستى آن] گواهيد و خدا از آنچه مىكنيد غافل نيست (99) |
سوره چهار نسا
بلكه به مردم براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده رشك مىورزند در حقيقت ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم (54) |
پس برخى از آنان به وى ايمان آوردند و برخى از ايشان از او روى برتافتند و [براى آنان] دوزخ پرشراره بس است (55) |
دين چه كسى بهتر است از آن كس كه خود را تسليم خدا كرده و نيكوكار است و از آيين ابراهيم حقگرا پيروى نموده است و خدا ابراهيم را دوست گرفت (125)
ما همچنانكه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم به تو [نيز] وحى كرديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان [نيز] وحى نموديم و به داوود زبور بخشيديم (163)
سوره شش انعام
و [ياد كن] هنگامى را كه ابراهيم به پدر خود آزر گفت آيا بتان را خدايان [خود] مىگيرى من همانا تو و قوم تو را در گمراهى آشكارى مىبينم (74) |
|
و اين گونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقينكنندگان باشد (75) |
|
پس چون شب بر او پرده افكند ستارهاى ديد گفت اين پروردگار من است و آنگاه چون غروب كرد گفت غروبكنندگان را دوست ندارم (76) |
|
و چون ماه را در حال طلوع ديد گفت اين پروردگار من است آنگاه چون ناپديد شد گفت اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود قطعا از گروه گمراهان بودم (77) |
|
پس چون خورشيد را برآمده ديد گفت اين پروردگار من است اين بزرگتر است و هنگامى كه افول كرد گفت اى قوم من من از آنچه [براى خدا] شريك مىسازيد بيزارم (78) |
|
من از روى اخلاص پاكدلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده است و من از مشركان نيستم (79) |
|
و قومش با او به ستيزه پرداختند گفت آيا با من در باره خدا محاجه مىكنيد و حال آنكه او مرا راهنمايى كرده است و من از آنچه شريك او مىسازيد بيمى ندارم مگر آنكه پروردگارم چيزى بخواهد علم پروردگارم به هر چيزى احاطه يافته است پس آيا متذكر نمىشويد (80) |
|
و چگونه از آنچه شريك [خدا] مىگردانيد بترسم با آنكه شما خود از اينكه چيزى را شريك خدا ساختهايد كه [خدا] دليلى در باره آن بر شما نازل نكرده است نمىهراسيد پس اگر مىدانيد كدام يك از [ما] دو دسته به ايمنى سزاوارتر است (81) |
|
كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالودهاند آنان راست ايمنى و ايشان راهيافتگانند (82) |
|
و آن حجت ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش داديم درجات هر كس را كه بخواهيم فرا مىبريم زيرا پروردگار تو حكيم داناست (83) |
|
و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و نوح را از پيش راه نموديم و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را [هدايت كرديم] و اين گونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم (84) |
|
بگو آرى پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده است دينى پايدار آيين ابراهيم حقگراى و او از مشركان نبود (161)
بگو در حقيقت نماز من و [ساير] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانيان است (162) |
[كه] او را شريكى نيست و بر اين [كار] دستور يافتهام و من نخستين مسلمانم (163) |
بگو آيا جز خدا پروردگارى بجويم با اينكه او پروردگار هر چيزى است و هيچ كس جز بر زيان خود [گناهى] انجام نمىدهد و هيچ باربردارى بار [گناه] ديگرى را برنمىدارد آنگاه ازگشتشما به سوى پروردگارتان خواهد بود پس ما را به آنچه در آن اختلاف مىكرديد آگاه خواهد كرد (164)
سوره نه توبه
آيا گزارش [حال] كسانى كه پيش از آنان بودند قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و شهرهاى زير و رو شده به ايشان نرسيده است پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند ولى آنان بر خود ستم روا مىداشتند (70)
و طلب آمرزش ابراهيم براى پدرش جز براى وعدهاى كه به او داده بود نبود و[لى] هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست از او بيزارى جست راستى ابراهيم دلسوزى بردبار بود (114)
سوره یازده هود
و به راستى فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند سلام گفتند پاسخ داد سلام و ديرى نپاييد كه گوسالهاى بريان آورد (69) |
و چون ديد دستهايشان به غذا دراز نمىشود آنان را ناشناس يافت و از ايشان ترسى بر دل گرفت گفتند مترس ما به سوى قوم لوط فرستاده شدهايم (70) |
و زن او ايستاده بود خنديد پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم (71) |
[همسر ابراهيم] گفت اى واى بر من آيا فرزند آورم با آنكه من پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد است واقعا اين چيز بسيار عجيبى است (72) |
گفتند آيا از كار خدا تعجب مىكنى رحمتخدا و بركات او بر شما خاندان [رسالت] باد بىگمان او ستودهاى بزرگوار است (73) |
پس وقتى ترس ابراهيم زايل شد و مژده [فرزنددار شدن] به او رسيد در باره قوم لوط با ما [به قصد شفاعت] چون و چرا مىكرد (74) |
زيرا ابراهيم بردبار و نرمدل و بازگشتكننده [به سوى خدا] بود (75) |
اى ابراهيم از اين [چون و چرا] روى برتاب كه فرمان پروردگارت آمده و براى آنان عذابى كه بىبازگشت استخواهد آمد (76) |
سوره دوازده یوسف
و اين چنين پروردگارت تو را برمىگزيند و از تعبير خوابها به تو مىآموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مىكند همان گونه كه قبلا بر پدران تو ابراهيم و اسحاق تمام كرد در حقيقت پروردگار تو داناى حكيم است (6)
و آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى نمودهام براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خدا كنيم اين از عنايتخدا بر ما و بر مردم است ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمىكنند (38)
سوره چهارده ابراهیم
به نام خداوند رحمتگر مهربان |
الف لام راء كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورى به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده (1) |
خدايى كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و واى بر كافران از عذابى سخت (2) |
همانان كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مىدهند و مانع راه خدا مىشوند و آن را كج مىشمارند آنانند كه در گمراهى دور و درازى هستند (3) |
و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براى آنان بيان كند پس خدا هر كه را بخواهد بىراه مىگذارد و هر كه را بخواهد هدايت مىكند و اوست ارجمند حكيم (4) |
و در حقيقت موسى را با آيات خود فرستاديم [و به او فرموديم] كه قوم خود را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آور و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن كه قطعا در اين [يادآورى] براى هر شكيباى سپاسگزارى عبرتهاست (5) |
و [به خاطر بياور] هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت نعمتخدا را بر خود به ياد آوريد آنگاه كه شما را از فرعونيان رهانيد [همانان] كه بر شما عذاب سخت روا مىداشتند و پسرانتان را سر مىبريدند و زنانتان را زنده مىگذاشتند و در اين [امر] براى شما از جانب پروردگارتان آزمايشى بزرگ بود (6) |
و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعا سپاسگزارى كنيد [نعمت] شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسى نماييد قطعا عذاب من سختخواهد بود (7) |
و موسى گفت اگر شما و هر كه در روى زمين است همگى كافر شويد بىگمان خدا بىنياز ستوده[صفات] است (8) |
آيا خبر كسانى كه پيش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنانكه بعد از ايشان بودند [و] كسى جز خدا از آنان آگاهى ندارد به شما نرسيده است فرستادگانشان دلايل آشكار برايشان آوردند ولى آنان دستهايشان را [به نشانه اعتراض] بر دهانهايشان نهادند و گفتند ما به آنچه شما بدان ماموريت داريد كافريم و از آنچه ما را بدان مىخوانيد سخت در شكيم (9) |
پيامبرانشان گفتند مگر در باره خدا پديد آورنده آسمانها و زمين ترديدى هست او شما را دعوت مىكند تا پارهاى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و تا زمان معينى شما را مهلت دهد گفتند شما جز بشرى مانند ما نيستيد مىخواهيد ما را از آنچه پدرانمان مىپرستيدند باز داريد پس براى ما حجتى آشكار بياوريد (10) |
پيامبرانشان به آنان گفتند ما جز بشرى مثل شما نيستيم ولى خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد منت مىنهد و ما را نرسد كه جز به اذن خدا براى شما حجتى بياوريم و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند (11) |
و چرا بر خدا توكل نكنيم و حال آنكه ما را به راههايمان رهبرى كرده است و البته ما بر آزارى كه به ما رسانديد شكيبايى خواهيم كرد و توكلكنندگان بايد تنها بر خدا توكل كنند (12) |
و كسانى كه كافر شدند به پيامبرانشان گفتند شما را از سرزمين خودمان بيرون خواهيم كرد مگر اينكه به كيش ما بازگرديد پس پروردگارشان به آنان وحى كرد كه حتما ستمگران را هلاك خواهيم كرد (13) |
و قطعا شما را پس از ايشان در آن سرزمين سكونتخواهيم داد اين براى كسى است كه از ايستادن [در محشر به هنگام حساب] در پيشگاه من بترسد و از تهديدم بيم داشته باشد (14) |
و [پيامبران از خدا] گشايش خواستند و [سرانجام] هر زورگوى لجوجى نوميد شد (15) |
[آن كس كه] دوزخ پيش روى اوست و به او آبى چركين نوشانده مىشود (16) |
آن را جرعه جرعه مىنوشد و نمىتواند آن را فرو برد و مرگ از هر جانبى به سويش مىآيد ولى نمىميرد و عذابى سنگين به دنبال دارد (17) |
مثل كسانى كه به پروردگار خود كافر شدند كردارهايشان به خاكسترى مىماند كه بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد از آنچه به دست آوردهاند هيچ [بهرهاى] نمىتوانند برد اين است همان گمراهى دور و دراز (18) |
آيا در نيافتهاى كه خدا آسمانها و زمين را به حق آفريده اگر بخواهد شما را مىبرد و خلق تازهاى مىآورد (19) |
و اين [كار] بر خدا دشوار نيست (20) |
و همگى در برابر خدا ظاهر مىشوند پس ناتوانان به گردنكشان مىگويند ما پيروان شما بوديم آيا چيزى از عذاب خدا را از ما دور مىكنيد مىگويند اگر خدا ما را هدايت كرده بود قطعا شما را هدايت مىكرديم چه بىتابى كنيم چه صبر نماييم براى ما يكسان است ما را راه گريزى نيست (21) |
و چون كار از كار گذشت [و داورى صورت گرفت] شيطان مىگويد در حقيقتخدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم و مرا بر شما هيچ تسلطى نبود جز اينكه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس من نيستيد من به آنچه پيش از اين مرا [در كار خدا] شريك مىدانستيد كافرم آرى ستمكاران عذابى پردرد خواهند داشت (22) |
و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند به بهشتهايى درآورده مىشوند كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است كه به اذن پروردگارشان در آنجا جاودانه به سر مىبرند و درودشان در آنجا سلام است (23) |
آيا نديدى خدا چگونه مثل زده سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است (24) |
ميوهاش را هر دم به اذن پروردگارش مىدهد و خدا م ث لها را براى مردم مىزند شايد كه آنان پند گيرند (25) |
و مثل سخنى ناپاك چون درختى ناپاك است كه از روى زمين كنده شده و قرارى ندارد (26) |
خدا كسانى را كه ايمان آوردهاند در زندگى دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت مىگرداند و ستمگران را بىراه مىگذارد و خدا هر چه بخواهد انجام مىدهد (27) |
آيا به كسانى كه [شكر] نعمتخدا را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت درآوردند ننگريستى (28) |
[در آن سراى هلاكت كه] جهنم است [و] در آن وارد مىشوند و چه بد قرارگاهى است (29) |
و براى خدا مانندهايى قرار دادند تا [مردم را] از راه او گمراه كنند بگو برخوردار شويد كه قطعا بازگشتشما به سوى آتش است (30) |
به آن بندگانم كه ايمان آوردهاند بگو نماز را بر پا دارند و از آنچه به ايشان روزى دادهايم پنهان و آشكارا انفاق كنند پيش از آنكه روزى فرا رسد كه در آن نه داد و ستدى باشد و نه دوستيى (31) |
خداست كه آسمانها و زمين را آفريد و از آسمان آبى فرستاد و به وسيله آن از ميوهها براى شما روزى بيرون آورد و كشتى را براى شما رام گردانيد تا به فرمان او در دريا روان شود و رودها را براى شما مسخر كرد (32) |
و خورشيد و ماه را كه پيوسته روانند براى شما رام گردانيد و شب و روز را [نيز] مسخر شما ساخت (33) |
و از هر چه از او خواستيد به شما عطا كرد و اگر نعمتخدا را شماره كنيد نمىتوانيد آن را به شمار درآوريد قطعا انسان ستمپيشه ناسپاس است (34) |
و [ياد كن] هنگامى را كه ابراهيم گفت پروردگارا اين شهر را ايمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستيدن بتان دور دار (35) |
پروردگارا آنها بسيارى از مردم را گمراه كردند پس هر كه از من پيروى كند بى گمان او از من است و هر كه مرا نافرمانى كند به يقين تو آمرزنده و مهربانى (36) |
پروردگارا من [يكى از] فرزندانم را در درهاى بىكشت نزد خانه محترم تو سكونت دادم پروردگارا تا نماز را به پا دارند پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده و آنان را از محصولات [مورد نيازشان] روزى ده باشد كه سپاسگزارى كنند (37) |
پروردگارا بىگمان تو آنچه را كه پنهان مىداريم و آنچه را كه آشكار مىسازيم مىدانى و چيزى در زمين و در آسمان بر خدا پوشيده نمىماند (38) |
سپاس خداى را كه با وجود سالخوردگى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد به راستى پروردگار من شنونده دعاست (39) |
پروردگارا مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز پروردگارا و دعاى مرا بپذير (40) |
پروردگارا روزى كه حساب برپا مىشود بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاى (41) |
و خدا را از آنچه ستمكاران مىكنند غافل مپندار جز اين نيست كه [كيفر] آنان را براى روزى به تاخير مىاندازد كه چشمها در آن خيره مىشود (42) |
شتابان سر برداشته و چشم بر هم نمىزنند و [از وحشت] دلهايشان تهى است (43) |
و مردم را از روزى كه عذاب بر آنان مىآيد بترسان پس آنان كه ستم كردهاند مىگويند پروردگارا ما را تا چندى مهلت بخش تا دعوت تو را پاسخ گوييم و از فرستادگان [تو] پيروى كنيم [به آنان گفته مىشود] مگر شما پيش از اين سوگند نمىخورديد كه شما را فنايى نيست (44) |
و در سراهاى كسانى كه بر خود ستم روا داشتند سكونت گزيديد و براى شما آشكار گرديد كه با آنان چگونه معامله كرديم و م ث لها براى شما زديم (45) |
و به يقين آنان نيرنگ خود را به كار بردند و [جزاى] مكرشان با خداست هر چند از مكرشان كوهها از جاى كنده مىشد (46) |
پس مپندار كه خدا وعده خود را به پيامبرانش خلاف مىكند كه خدا شكستناپذير انتقامگيرنده است (47) |
روزى كه زمين به غير اين زمين و آسمانها [به غير اين آسمانها] مبدل گردد و [مردم] در برابر خداى يگانه قهار ظاهر شوند (48) |
و گناهكاران را در آن روز مىبينى كه با هم در زنجيرها بسته شدهاند (49) |
تنپوشهايشان از قطران است و چهرههايشان را آتش مىپوشاند (50) |
تا خدا به هر كس هر چه به دست آورده است جزا دهد كه خدا زودشمار است (51) |
اين [قرآن] ابلاغى براى مردم است [تا به وسيله آن هدايتشوند] و بدان بيم يابند و بدانند كه او معبودى يگانه است و تا صاحبان خرد پند گيرند (52) |
سوره پانزده حجر
و از مهمانان ابراهيم به آنان خبر ده (51) |
هنگامى كه بر او وارد شدند و سلام گفتند [ابراهيم] گفت ما از شما بيمناكيم (52) |
گفتند مترس كه ما تو را به پسرى دانا مژده مىدهيم (53) |
گفت آيا با اينكه مرا پيرى فرا رسيده است بشارتم مىدهيد به چه بشارت مىدهيد (54) |
گفتند ما تو را به حق بشارت داديم پس از نوميدان مباش (55) |
گفت چه كسى جز گمراهان از رحمت پروردگارش نوميد مىشود (56) |
[سپس] گفت اى فرشتگان [ديگر] كارتان چيست (57) |
گفتند ما به سوى گروه مجرمان فرستاده شدهايم (58) |
مگر خانواده لوط كه ما قطعا همه آنان را نجات مىدهيم (59) |
جز آنش را كه مقدر كرديم او از بازماندگان [در عذاب] باشد (60) |
پس چون فرشتگان نزد خاندان لوط آمدند (61) |
سوره شانزده نحل
سپس به تو وحى كرديم كه از آيين ابراهيم حقگراى پيروى كن [چرا كه] او از مشركان نبود (123)
سوره نوزده مریم
و در اين كتاب به ياد ابراهيم پرداز زيرا او پيامبرى بسيار راستگوى بود (41) |
چون به پدرش گفت پدر جان چرا چيزى را كه نمىشنود و نمىبيند و از تو چيزى را دور نمىكند مىپرستى (42) |
اى پدر به راستى مرا از دانش [وحى حقايقى به دست] آمده كه تو را نيامده است پس از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت نمايم (43) |
پدر جان شيطان را مپرست كه شيطان [خداى] رحمان را عصيانگر است (44) |
پدر جان من مىترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد و تو يار شيطان باشى (45) |
گفت اى ابراهيم آيا تو از خدايان من متنفرى اگر باز نايستى تو را سنگسار خواهم كرد و [برو] براى مدتى طولانى از من دور شو (46) |
[ابراهيم] گفت درود بر تو باد به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مىخواهم زيرا او همواره نسبت به من پر مهر بوده است (47) |
و از شما و [از] آنچه غير از خدا مىخوانيد كناره مىگيرم و پروردگارم را مىخوانم اميدوارم كه در خواندن پروردگارم نااميد نباشم (48) |
و چون از آنها و [از] آنچه به جاى خدا مىپرستيدند كناره گرفت اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر گردانيديم (49) |
و از رحمتخويش به آنان ارزانى داشتيم و ذكر خير بلندى برايشان قرار داديم (50) |
فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كسانى كه [آنان را] هدايت نموديم و برگزيديم [و] هر گاه آيات [خداى] رحمان بر ايشان خوانده مىشد سجدهكنان و گريان به خاك مىافتادند (58)
سوره بیست ویک انبیا
و در حقيقت پيش از آن به ابراهيم رشد [فكرى]اش را داديم و ما به [شايستگى] او دانا بوديم (51) |
آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت اين مجسمههايى كه شما ملازم آنها شدهايد چيستند (52) |
گفتند پدران خود را پرستندگان آنها يافتيم (53) |
گفت قطعا شما و پدرانتان در گمراهى آشكارى بوديد (54) |
گفتند آيا حق را براى ما آوردهاى يا تو از شوخىكنندگانى (55) |
گفت [نه] بلكه پروردگارتان پروردگار آسمانها و زمين است همان كسى كه آنها را پديد آورده است و من بر اين [واقعيت] از گواهانم (56) |
و سوگند به خدا كه پس از آنكه پشت كرديد و رفتيد قطعا در كار بتانتان تدبيرى خواهم كرد (57) |
پس آنها را جز بزرگترشان را ريز ريز كرد باشد كه ايشان به سراغ آن بروند (58) |
گفتند چه كسى با خدايان ما چنين [معاملهاى] كرده كه او واقعا از ستمكاران است (59) |
گفتند شنيديم جوانى از آنها [به بدى] ياد مىكرد كه به او ابراهيم گفته مىشود (60) |
گفتند پس او را در برابر ديدگان مردم بياوريد باشد كه آنان شهادت دهند (61) |
گفتند اى ابراهيم آيا تو با خدايان ما چنين كردى (62) |
گفت [نه] بلكه آن را اين بزرگترشان كرده است اگر سخن مىگويند از آنها بپرسيد (63) |
پس به خود آمده و [به يكديگر] گفتند در حقيقتشما ستمكاريد (64) |
سپس سرافكنده شدند [و گفتند] قطعا دانستهاى كه اينها سخن نمىگويند (65) |
گفت آيا جز خدا چيزى را مىپرستيد كه هيچ سود و زيانى به شما نمىرساند (66) |
اف بر شما و بر آنچه غير از خدا مىپرستيد مگر نمىانديشيد (67) |
گفتند اگر كارى مىكنيد او را بسوزانيد و خدايانتان را يارى دهيد (68) |
گفتيم اى آتش براى ابراهيم سرد و بىآسيب باش (69) |
و خواستند به او نيرنگى بزنند و[لى] آنان را زيانكارترين [مردم] قرار داديم (70) |
و او و لوط را [براى رفتن] به سوى آن سرزمينى كه براى جهانيان در آن بركت نهاده بوديم رهانيديم (71) |
و اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتى] افزون به او بخشوديم و همه را از شايستگان قرار داديم (72) |
و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مىكردند و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم و آنان پرستنده ما بودند (73) |
سوره بیست ودو حج
و چون براى ابراهيم جاى خانه را معين كرديم [بدو گفتيم] چيزى را با من شريك مگردان و خانهام را براى طوافكنندگان و قيامكنندگان و ركوعكنندگان [و] سجدهكنندگان پاكيزه دار (26) |
و در ميان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا [زايران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى كه از هر راه دورى مىآيند به سوى تو روى آورند (27) |
تا شاهد منافع خويش باشند و نام خدا را در روزهاى معلومى بر دامهاى زبانبستهاى كه روزى آنان كرده است ببرند پس از آنها بخوريد و به درمانده مستمند بخورانيد (28) |
سپس بايد آلودگى خود را بزدايند و به نذرهاى خود وفا كنند و بر گرد آن خانه كهن [=كعبه] طواف به جاى آورند (29) |
و [نيز] قوم ابراهيم و قوم لوط (43) |
و [همچنين] اهل مدين و موسى تكذيب شد پس كافران را مهلت دادم سپس [گريبان] آنها را گرفتم بنگر عذاب من چگونه بود (44) |
و در راه خدا چنانكه حق جهاد [در راه] اوست جهاد كنيد اوست كه شما را [براى خود] برگزيده و در دين بر شما سختى قرار نداده است آيين پدرتان ابراهيم [نيز چنين بوده است] او بود كه قبلا شما را مسلمان ناميد و در اين [قرآن نيز همين مطلب آمده است] تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد پس نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و به پناه خدا رويد او مولاى شماست چه نيكو مولايى و چه نيكو ياورى (78)
سوره بیست وشش شعرا
و بر آنان گزارش ابراهيم را بخوان (69) |
آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت چه مىپرستيد (70) |
گفتند بتانى را مىپرستيم و همواره ملازم آنهاييم (71) |
گفت آيا وقتى دعا مىكنيد از شما مىشنوند (72) |
يا به شما سود يا زيان مىرسانند (73) |
گفتند نه بلكه پدران خود را يافتيم كه چنين مىكردند (74) |
گفت آيا در آنچه مىپرستيدهايد تامل كردهايد (75) |
شما و پدران پيشين شما (76) |
قطعا همه آنها جز پروردگار جهانيان دشمن منند (77) |
آن كس كه مرا آفريده و همو راهنماييم مىكند (78) |
و آن كس كه او به من خوراك مىدهد و سيرابم مىگرداند (79) |
و چون بيمار شوم او مرا درمان مىبخشد (80) |
و آن كس كه مرا مىميراند و سپس زندهام مىگرداند (81) |
و آن كس كه اميد دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشايد (82) |
پروردگارا به من دانش عطا كن و مرا به صالحان ملحق فرماى (83) |
و براى من در [ميان] آيندگان آوازه نيكو گذار (84) |
و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان (85) |
و بر پدرم ببخشاى كه او از گمراهان بود (86) |
و روزى كه [مردم] برانگيخته مىشوند رسوايم مكن (87) |
روزى كه هيچ مال و فرزندى سود نمىدهد (88) |
مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بياورد (89) |
و [آن روز] بهشت براى پرهيزگاران نزديك مىگردد (90) |
و جهنم براى گمراهان نمودار مىشود (91) |
و به آنان گفته مىشود آنچه جز خدا مىپرستيديد كجايند (92) |
آيا ياريتان مىكنند يا خود را يارى مىدهند (93) |
پس آنها و همه گمراهان در آن [آتش] افكنده مىشوند (94) |
و [نيز] همه سپاهيان ابليس (95) |
آنها در آنجا با يكديگر ستيزه مىكنند [و] مىگويند (96) |
سوگند به خدا كه ما در گمراهى آشكارى بوديم (97) |
آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مىكرديم (98) |
و جز تباهكاران ما را گمراه نكردند (99) |
در نتيجه شفاعتگرانى نداريم (100) |
و نه دوستى نزديك (101) |
و اى كاش كه بازگشتى براى ما بود و از مؤمنان مىشديم (102) |
حقا در اين [سرگذشت درس] عبرتى است و[لى] بيشترشان مؤمن نبودند (103) |
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است (104) |
سوره بیست ونه عنکبوت
و [ياد كن] ابراهيم را چون به قوم خويش گفت خدا را بپرستيد و از او پروا بداريد اگر بدانيد اين [كار] براى شما بهتر است (16) |
واقعا آنچه را كه شما سواى خدا مىپرستيد جز بتانى [بيش] نيستند و دروغى برمىسازيد در حقيقت كسانى را كه جز خدا مىپرستيد اختيار روزى شما را در دست ندارند پس روزى را پيش خدا بجوييد و او را بپرستيد و وى را سپاس گوييد كه به سوى او بازگردانيده مىشويد (17) |
و اگر تكذيب كنيد قطعا امتهاى پيش از شما [هم] تكذيب كردند و بر پيامبر [خدا] جز ابلاغ آشكار [وظيفهاى] نيست (18) |
و [ابراهيم] گفت جز خدا فقط بتهايى را اختيار كردهايد كه آن هم براى دوستى ميان شما در زندگى دنياست آنگاه روز قيامت بعضى از شما بعضى ديگر را انكار و برخى از شما برخى ديگر را لعنت مىكنند و جايتان در آتش است و براى شما ياورانى نخواهد بود (25) |
پس لوط به او ايمان آورد و [ابراهيم] گفت من به سوى پروردگار خود روى مى آورم كه اوست ارجمند حكيم (26) |
و اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و در ميان فرزندانش پيامبرى و كتاب قرار داديم و در دنيا پاداشش را به او بخشيديم و قطعا او در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود (27) |
و چون فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند گفتند ما اهل اين شهر را هلاك خواهيم كرد زيرا مردمش ستمكار بودهاند (31) |
گفت لوط [نيز] در آنجاست گفتند ما بهتر مىدانيم چه كسانى در آنجا هستند او و كسانش را جز زنش كه از باقى ماندگان [در خاكستر آتش] است حتما نجات خواهيم داد (32) |
سوره سی وسه احزاب
و [ياد كن] هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى پسر مريم و از [همه] آنان پيمانى استوار گرفتيم (7)
سوره سی وهفت صافات
و بىگمان ابراهيم از پيروان اوست (83) |
|
آنگاه كه با دلى پاك به [پيشگاه] پروردگارش آمد (84) |
|
چون به پدر[خوانده] و قوم خود گفت چه مىپرستيد (85) |
|
آيا غير از آنها به دروغ خدايانى [ديگر] مىخواهيد (86) |
|
پس گمانتان به پروردگار جهانها چيست (87) |
|
پس نظرى به ستارگان افكند (88) |
|
و گفت من كسالت دارم (89) |
|
پس پشتكنان از او روى برتافتند (90) |
|
تا نهانى به سوى خدايانشان رفت و [به ريشخند] گفت آيا غذا نمى خوريد (91) |
|
شما را چه شده كه سخن نمى گوييد (92) |
|
پس با دست راست بر سر آنها زدن گرفت (93) |
|
تا دوان دوان سوى او روىآور شدند (94) |
|
[ابراهيم] گفت آيا آنچه را مىتراشيد مى پرستيد (95) |
|
با اينكه خدا شما و آنچه را كه برمى سازيد آفريده است (96) |
|
گفتند برايش [كوره]خانه اى بسازيد و در آتشش بيندازيد (97) |
|
پس خواستند به از نيرنگى زنند و[لى] ما آنان را پست گردانيديم (98) |
|
و [ابراهيم] گفت من به سوى پروردگارم رهسپارم زودا كه مرا راه نمايد (99) |
|
اى پروردگار من مرا [فرزندى] از شايستگان بخش (100) |
|
پس او را به پسرى بردبار مژده داديم (101) |
|
و وقتى با او به جايگاه سعى رسيد گفت اى پسرك من من در خواب [چنين] مىبينم كه تو را سر مىبرم پس ببين چه به نظرت مىآيد گفت اى پدر من آنچه را مامورى بكن ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت (102) |
|
پس وقتى هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشانى بر خاك افكند (103) |
|
او را ندا داديم كه اى ابراهيم (104) |
|
رؤيا[ى خود] را حقيقت بخشيدى ما نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم (105) |
|
راستى كه اين همان آزمايش آشكار بود (106) |
|
و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانيديم (107) |
|
و در [ميان] آيندگان براى او [آوازه نيك] به جاى گذاشتيم (108) |
|
درود بر ابراهيم (109) |
|
نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم (110) |
|
در حقيقت او از بندگان با ايمان ما بود (111) |
|
و او را به اسحاق كه پيامبرى از [جمله] شايستگان است مژده داديم (112) |
|
و به او و به اسحاق بركت داديم و از نسل آن دو برخى نيكوكار و [برخى] آشكارا به خود ستمكار بودند (113) |
|
سوره سی وهشت ص
و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه نيرومند و ديده ور بودند به يادآور (45) |
ما آنان را با موهبت ويژهاى كه يادآورى آن سراى بود خالص گردانيديم (46) |
و آنان در پيشگاه ما جدا از برگزيدگان نيكانند (47) |
سوره چهل و دو شوری
از [احكام] دين آنچه را كه به نوح در باره آن سفارش كرد براى شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحى كرديم و آنچه را كه در باره آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه اندازى مكنيد بر مشركان آنچه كه ايشان را به سوى آن فرا مى خوانى گران مىآيد خدا هر كه را بخواهد به سوى خود برمىگزيند و هر كه را كه از در توبه درآيد به سوى خود راه مىنمايد (13)
سوره چهل وسه زخرف
و چون ابراهيم به [نا]پدرى خود و قومش گفت من واقعا از آنچه مى پرستيد بيزارم (26) |
مگر [از] آن كس كه مرا پديد آورد و البته او مرا راهنمايى خواهد كرد (27) |
و او آن را در پى خود سخنى جاويدان كرد باشد كه آنان [به توحيد] بازگردند (28) |
بلكه اينان و پدرانشان را برخودارى دادم تا حقيقت و فرستادهاى آشكار به سويشان آمد (29) |
و چون حقيقت به سويشان آمد گفتند اين افسونى است و ما منكر آنيم (30) |
و گفتند چرا اين قرآن بر مردى بزرگ از [آن] دو شهر فرود نيامده است (31) |
سوره پنجاه ویک ذاریات
آيا خبر مهمانان ارجمند ابراهيم به تو رسيد (24) |
چون بر او درآمدند پس سلام گفتند گفت سلام مردمى ناشناسيد (25) |
پس آهسته به سوى زنش رفت و گوسالهاى فربه [و بريان] آورد (26) |
آن را به نزديكشان برد [و] گفت مگر نمى خوريد (27) |
و [در دلش] از آنان احساس ترسى كرد گفتند مترس و او را به پسرى دانا مژده دادند (28) |
و زنش با فريادى [از شگفتى] سر رسيد و بر چهره خود زد و گفت زنى پير نازا [چگونه بزايد] (29) |
گفتند پروردگارت چنين فرموده است او خود حكيم داناست (30) |
[ابراهيم] گفت اى فرستادگان ماموريت شما چيست (31) |
گفتند ما به سوى مردمى پليدكار فرستاده شده ايم (32) |
تا سنگهايى از گل رس بر [سر] آنان فرو فرستيم (33) |
[كه] نزد پروردگارت براى مسرفان نشانگذارى شده است (34) |
پس هر كه از مؤمنان در آن [شهرها] بود بيرون برديم (35) |
و[لى] در آنجا جز يك خانه از فرمانبران [خدا بيشتر] نيافتيم (36) |
و در آنجا براى آنها كه از عذاب پر درد مىترسند عبرتى به جاى گذاشتيم (37) |
سوره پنجاه وسه نجم
و [نيز در نوشتههاى] همان ابراهيمى كه وفا كرد (37) |
كه هيچ بردارندهاى بار گناه ديگرى را بر نمىدارد (38) |
و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست (39) |
و [نتيجه] كوشش او به زودى ديده خواهد شد (40) |
سپس هر چه تمامتر وى را پاداش دهند (41) |
و اينكه پايان [كار] به سوى پروردگار توست (42) |
و هم اوست كه مى خنداند و مى گرياند (43) |
و هم اوست كه مى ميراند و زنده مى گرداند (44) |
و هم اوست كه دو نوع مى آفريند نر و ماده (45) |
از نطفه اى چون فرو ريخته شود (46) |
و هم پديد آوردن [عالم] ديگر بر [عهده] اوست (47) |
و هم اوست كه [شما را] بى نياز كرد و سرمايه بخشيد (48) |
و هم اوست پروردگار ستاره شعرى (49) |
و هم اوست كه عاديان قديم را هلاك كرد (50) |
و ثمود را [نيز هلاك كرد] و [كسى را] باقى نگذاشت (51) |
و پيشتر [از همه آنها] قوم نوح را زيرا كه آنان ستمگرتر و سركشتر بودند (52) |
و شهرها[ى سدوم و عاموره] را فرو افكند (53) |
پوشاند بر آن [دو شهر از باران گوگردى] آنچه را پوشاند (54) |
پس به كدام يك از نعمتهاى پروردگارت ترديد روا مىدارى (55) |
اين [پيامبر نيز] بيم دهندهاى از [جمله] بيم دهندگان نخستين است (56) |
[وه چه] نزديك گشت قيامت (57) |
جز خدا كسى آشكاركننده آن نيست (58) |
آيا از اين سخن عجب داريد (59) |
و مى خنديد و نمى گرييد (60) |
و شما در غفلتيد (61) |
پس خدا را سجده كنيد و بپرستيد (62) سوره پنجاه وهفت حدید |
و در حقيقت نوح و ابراهيم را فرستاديم و در ميان فرزندان آن دو نبوت و كتاب را قرار داديم از آنها [برخى] راهياب [شد]ند و[لى] بسيارى از آنان بدكار بودند (26)
سوره شصت ممتحنه
قطعا براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست آنگاه كه به قوم خود گفتند ما از شما و از آنچه به جاى خدا مىپرستيد بيزاريم به شما كفر مى ورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد جز [در] سخن ابراهيم [كه] به [نا]پدر[ى] خود [گفت] حتما براى تو آمرزش خواهم خواست با آنكه در برابر خدا اختيار چيزى را براى تو ندارم اى پروردگار ما بر تو اعتماد كرديم و به سوى تو بازگشتيم و فرجام به سوى توست (4)
سوره هشتادوهفت اعلی
قطعا در صحيفه هاى گذشته اين [معنى] هست (18) |
|
صحيفه هاى ابراهيم و موسى (19) |
|