داستان طالوت (موحد) و جالوت (مشرک) در قرآن
سوره دو بقره
و پيامبرشان به آنان گفت در حقيقت خداوند طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است گفتند چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنكه ما به پادشاهى از وى سزاوارتريم و به او از حيث مال گشايشى داده نشده است پيامبرشان گفت در حقيقت خدا او را بر شما برترى داده و او را در دانش و [نيروى] بدنى بر شما برترى بخشيده است و خداوند پادشاهى خود را به هر كس كه بخواهد مى دهد و خدا گشايشگر داناست (247) |
و پيامبرشان بديشان گفت در حقيقت نشانه پادشاهى او اين است كه آن صندوق [عهد] كه در آن آرامش خاطرى از جانب پروردگارتان و بازماندهاى از آنچه خاندان موسى و خاندان هارون [در آن] بر جاى نهاده اند در حالى كه فرشتگان آن را حمل مى كنند به سوى شما خواهد آمد مسلما اگر مؤمن باشيد براى شما در اين [رويداد] نشانه اى است (248) |
و چون طالوت با لشكريان [خود] بيرون شد گفت خداوند شما را به وسيله رودخانه اى خواهد آزمود پس هر كس از آن بنوشد از [پيروان] من نيست و هر كس از آن نخورد قطعا او از [پيروان] من است مگر كسى كه با دستش كفى برگيرد پس [همگى] جز اندكى از آنها از آن نوشيدند و هنگامى كه [طالوت ] با كسانى كه همراه وى ايمان آورده بودند از آن [نهر] گذشتند گفتند امروز ما را ياراى [مقابله با] جالوت و سپاهيانش نيست كسانى كه به ديدار خداوند يقين داشتند گفتند بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسيار به اذن خدا پيروز شدند و خداوند با شكيبايان است (249) |
و هنگامى كه با جالوت و سپاهيانش روبرو شدند گفتند پروردگارا بر [دلهاى] ما شكيبايى فرو ريز و گام هاى ما را استوار دار و ما را بر گروه كافران پيروز فرماى (250) |
پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و داوود جالوت را كشت و خداوند به او پادشاهى و حكمت ارزانى داشت و از آنچه مى خواست به او آموخت و اگر خداوند برخى از مردم را به وسيله برخى ديگر دفع نمىكرد قطعا زمين تباه مىگرديد ولى خداوند نسبت به جهانيان تفضل دارد (251) |
اين[ها] آيات خداست كه ما آن را بحق بر تو مى خوانيم و به راستى تو از جمله پيامبرانى (252) |
طالوت و جالوت
پس از درگذشت موسى وهارون، قوم بنى اسرائيل نشيب و فرازهاى بسيارى ديدند از جمله اينكه دربرهه اى از زمان دشمنان بر آنها غلبه كردند و آنها را از خانه و كاشانه شان بيرون راندند و فرزندان آنها را به اسيرى گرفتند و قوم بنى اسرائيل ذليل و آواره شدند در اين هنگام خداوند پيامبرى بر آنها فرستاد كه نام او يا شمعون و يا يوشع و يا اشموئيل بود. آنها كه از اين ذلت و در بدرى خسته شده بودند، گرد آن پيامبر جمع شدند و از وى خواستند كه آنها را سر و سامان دهد و براى آنها فرماندهى تعيين كند كه تحت فرمان او با دشمنان خود بجنگند. آن پيامبر كه از سستى و ضعف نفس اين گروه آگاه بود به آنها گفت: آيا شما به راستى اين آمادگى را داريد؟ و اگر من كسى را به فرماندهى برگزينم شما واقعاً تحت فرمان او و به دستور او مردانه جنگ خواهيد كرد؟ آنها كه از شكست خود رنج مىبردند، به پيامبر خود قول دادند كه شجاعانه بجنگند و گفتند: چگونه تن به جنگ ندهيم در حالى به ما ظلم شده و از خانه و كاشانه خود رانده شده ايم؟
با اينكه اين قول را به پيامبر دادند ولى در وقت عمل بسيارى از آنها بابهانه هاى واهى از جنگ سر باز زدند و اين روش هميشگى بنى اسرائيل بود و آنها قومى بهانه جو بودند. ولى به هر حال پيامبرشان براى آنها فرماندهى انتخاب نمود كه نام او طالوت بود. طالوت چوپان فقيرى بود كه از هيچ شهرت و معروفيتى برخوردار نبود ولى شخص بسيار لايق و كاردانى بود و از لحاظ جسمى و كاردانى بر ديگران برترى داشت و آن پيامبر از جانب خدا دستور داشت كه طالوت را به فرماندهى برگزيند. ولى آنها گفتند: طالوت قدرت مالى ندارد و ما از او براى فرماندهى شايسته تر هستيم ولى پيامبر گفت: خدا او را بر اين كار برگزيده است و او را از لحاظ جسمانى و علم و دانش فزونى داده است و يك نشانه براى شايستگى او اين است كه به زودى «تابوت عهد» يا همان صندوق مقدسى را كه يادگارهاى موسى و هارون را دارد و مايه آرامش شماست، به شما بازپس مىگرداند. اين تابوت را دشمنان بنى اسرائيل از آنها گرفته بودند. همانگونه كه پيامبر گفته بود، طالوت صندوق عهد را به آنها برگردانيد و آنها فرماندهى او را قبول كردند.
طالوت به جمع آورى نيرو پرداخت و آنها را سازماندهى كرد و براى جنگ با دشمنان آماده ساخت. طالوت با سپاه خود به سوى دشمن حركت كرد در بين راه سپاهيان تشنه شدند طالوت به آنها گفت: به زودى به نهر آبى خواهيم رسيد ولى شما حق نداريد بيش از يك مشت از آن آب بخوريد و بدين گونه مى خواست فرمان بردارى واستقامت و قدرت اراده آنها را آزمايش كند اما وقتى به آن نهر آب رسيدند جز اندكى از آنها، همگى از آن آب سير خوردند و بدينگونه ضعف اراده خود را نشان دادند.
طالوت آن اكثريتى را كه از فرمان او سرپيچى كرده بودند رها كرد و با گروه اندكى به راه خودادامه داد. وقتى آنها با سپاه عظيم دشمن روبرو شدند، بعضى از آنها به طالوت گفتند: ما قدرت رويارويى با اين سپاه را نداريم ولى بعضى از آنها گفتند: با همين تعداد اندك با آنها مى جنگيم.
فرماندهى سپاه دشمن را شخصى به نام «جالوت» بر عهده داشت. او ميان دو لشگر آمد و مبارز طلبيد. جوانى به نام «داود» در لشگر طالوت بود او با فلاخنى كه در دست داشت، جالوت را هدف قرار داد و سنگى به پيشانى او زد، جالوت درجا كشته شد و كشته شدن او رعب و وحشت فراوانى ميان سپاهيان او به وجود آورد و آن لشگر شكست خورد و بنى اسرائيل پيروز شدند
داستانهای دیگر در قرآن مبین
گفتا که ای بنده من تو از منی بسوی من خواهی گشت-----------------یکبار اگر توبه کنی بسوی نور خواهی گشت محقق و نویسنده: سیروس مجللی www.quran19.ir