شعر آبرو بردن
هرآنکه خدا را ستایش برد خدا را به نامی صدا میبرد
یکی نام الله و رب میبرد یکی نام یزدان و ایزد برد
یکی کار ناکرده را آبرو میبرد یکی هم گنه کرده را آبرو میخرد
کدام را خداوند به اعماق آتش برد
گمانم کسی را که کفر کرده و آبرو میبرد
خدا حرف آن بنده را میخرد که خلق از وجودش ثواب می برد
کسی را خداوند به جنت برد که گر آب نباشد تیمم برد
یکی مال خود بخشد و صورتش را به سیلی خرد
یکی تار مویی نبخشد که حق را به ناحق برد
یکی غرق پول است و پولش به گور میبرد
یکی گور خود را بزور میخرد
یکی صبح به شب غیبت دیگران میبرد یکی شب به صبح نام هو را برد
یکی نعشه است نعشگی از سرش می پرد
یکی بر در مستمندان همی نان وخرما برد
یکی با ثواب و به راه صواب میبرد یکی بار کج را به منزل برد
یکی را ربا میخورد مال خود با ریا میبرد یکی مال خود بر در بینوا بی ریا میبرد
یکی حاکم است و قضا ناروا میبرد
یکی نان خرما ونسیه غذا ميخرد
یکی کار ناکرده را آبرو میبرد یکی هم گنه کرده را آبرو میخرد
کدام را خداوند به اعماق آتش برد
گمانم کسی را که کفر کرده و آبرو میبرد
شعر از سیروس مجللی